دانشگاه فراموش شده

 

                   دانشگاهی که قراربودمهمترین دانشگاه تحصیلات تکمیلی ایران شودولی ناکام ماندوفراموش شد.
             دانشگاه تحصیلات تکمیلی شمال ایران درآن زمان که خاندان پهلوی همه جای ایران رابه نام خودمفتخرمی کردند،ابتدادرسال ۱۳۵۴به نام دانشگاه رضاه شاه کبیرنامیده شدوآغازبه کارکردودرسال۱۳۵۷که امواج انقلاب تمام ایران رافراگرفته بودبه نام دانشگاه تحصیلات تکمیلی شمال ایران تغییرنام داد .
هدف دانشگاه تازه بنیادهم برگزیدن وتربیت دانش آموختگان  نخبه برای دوره های پساکارشناسی ودکترابود.پس ازآن دانشکده تحصیلات تکمیلی شمال ایران نامیده شدودرمردادماه سال ۱۳۵۸باتصویب شورای انقلاب                 دردرون دانشگاه تازه بنیادمازندران جای گرفت.درکل دانشگاه نوبنیادی ازمجموع پنج دانشکده فعال دراستان مازندران بوجودآمد.
                  رشته های آن نیزشیمی،ریاضی،فیزیک وعلوم اجتماعی باگرایش های گوناگون مانندمردم شناسی بود.

استادان آن ازمیان استادان نخبه ایرانی وچنداستادغیرایرانی انتخاب شدند. *

                 پیش ازآن مدرسه عالی علوم اقتصادی واجتماعی که درآمدخودراازمحل شهریه های گرفته شده (۴۱۰۰۰)ریال درسال کم می دانست،درنظرداشت روش دانشجوگزینی خودراعوض کندودانشجویان پساکارشناسی ودکترابگیردواین طرحی شبیه به هدفهای دانشگاه شمال بودکه بعدابوجودآمدولی طرح آن مدرسه عالی بجایی نرسیدوطرحی جامع تراجراگردیدکه ازپشتیبانی دولت برخورداربود.
                  سرانجام باظهورمسئولین ومدرسینی که ازطریق دانشسرای تربیت دبیرفنی بابل(نوشیروانی) به دانشگاه مازندران آمده بودندودرجه های علمی آنان درحدکارشناسی وگاهی پساکارشناسی بودوچیرگی آنهابردانشگاه بیشترجنبه فتح وپیروزی یک جناح را داشت وطبیعتا نمی توانستندآنهمه استادان پژوهشگروباتحصیلات بالاراتحمل نمایندوبرخی ازمسئولین مدرسه عالی علوم اقتصادی واجتماعی نیزبه آنان پیوسته بودند،هیئت علمی نیرومندی که ازراه دانشگاه تحصیلات تکمیلی شمال ایران وباتصمیم  شورای انقلاب به دانشگاه مازندران تزریق شده بود،متلاشی وپراکنده شدواکنون تنهاخاطره ای ازآن باقی مانده است .**

               یکی ازعلت های نابودی هیئت علمی نیرومنددانشکده تحصیلات تکمیلی شمال ایران که اکنون به دانشگاه مازندران پیوسته بود،همکاری ناآگاه استادان شیمی آن بامخالفین دکتررضامستقیم رئیس جدیددانشگاه (۱۳۶۲-۶۴)بودکه موقعیت وی رادربرابرمخالفین وکسانی که ازاصلاحات اوزیان می دیدندتضعیف نمود.باین ترتیب که استادان انستیتوشیمی آمده ازدانشکده تحصیلات تکمیلی شمال که چنانکه گفتیم بخشی ازدانشگاه تحصیلات تکمیلی شمال ایران بود،میل داشتندتابع دانشکده شیمی نباشند،بلکه مانندگذشته انستیتوشیمی جداازآن دانشکده به فعالیت خودادامه دهد.ولی دکتررضامستقیم می خواست انستیتوشیمی رادردرون دانشکده نگهدارد.پس بین اوواستادان مغرورانستیتوشیمی اختلاف وسپس درگیری بوجود آمدواین امرموجب واردشدن زیان به هردوطرف گردیدودرنهایت آن اختلاف به سود گروه فشاری که مرکزآنهادر دانشسرای تربیت دبیر فنی بابل بودوازمرکز نیرومند دیگری درهمان شهرپشتیبانی می گردید،تمام شد.وبدین ترتیب استادان برجسته آن دانشگاه که باوجودداشتن تحصیلات بالارعایت موقعیت دانشگاه ورئیس تازه واردآن رانکردند،خودازمسببین استعفای دکترمستقیم پس ازیک سال ونیم تلاش شدندودانشگاه به سمت گذشته وتاراندن خودشان برگشت.

          وازآنجایی که رقابت بااستادان دانشکده تحصیلات تکمیلی که ازسوادوپژوهش بالایی بویژه درزبان انگلیسی برخورداربودند،بوسیله تدریس کنندگان دارای مدرک کارشناسی دانشسرای تربیت دبیرفنی بابل امکان نداشت وبدست آوردن جایگاه بدست آمده تازه رادرخواب هم نمی دیدند،باکمک عوامل خود که ازپیش دردانشگاه مازندران حضورداشتندمانند محمد عیسایی تفرشی،آنها رامتلاشی و پراکنده کردند.در موقعیتی که جو جنگی بر کشور حاکم بود.
پیش ازپیروزی انقلاب اسلامی قراربوداین دانشگاه (رضاشاه کبیر)به شهرنورانتقال یابدویک زمین هشتصدهکتاری نیزبرای آن درنظرگرفتند وتااندازه ای کارهای نخستین برای ساختمان سازی هم انجام گرفته بود.اما درسال ۱۳۵۷وزارت علوم وهیأت علمی آن دانشگاه بایک مصوبه محل سازمان مرکزی دانشگاه رادرشهربابلسرتعیین کردندوکلاسهانیزدرهمین شهردرویلا های ساخته شده جدیدوویلاهای بناشده قدیمی درپیش ازجنگ جهانی دوم تشکیل می شد.آن طرح هشتصدهکتاری هم کنارگذاشته شد.

               درزیراسنادی ازدانشگاه تحصیلات تکمیلی شمال ایران که قراربودمهمترین دانشگاه ایران شودوازروی دانشگاه هاروارد نسخه برداری شده بود،منتشرمی شود.پس ازانقلاب فرهنگی وکشمکش وبلبشوی بوجود آمده که اسنادعلمی واداری آن دانشگاه به هنگام کشمکش روی زمین پخش وپلا شده بود،تعدادی ازآن ها توسط اینجانب کپی برداری ونگهداری وپس ازآن نسخه های اصلی به دانشگاه مازندران داده شد.والبته نسخه های کپی برداری شده گویای فعالیت کامل دانشگاه مربوطه نیست،چون تعدادآن کم است.اما ازآغازبکاریک نهادآموزشی وپژوهشی نیرومند ولی ناکام درشهرساحلی بابلسرحکایت دارد. ***

           درنهایت بایدگفت متلاشی شدن نهادهای دانشی ویاناتوان کردنشان برای گروههایی که ازبابل به بابلسرآمده وخودازتحصیلات پایینی برخورداربودندوازوجودیک نهادعلمی نیرومنددراین شهرناراضی بودندوبادیدمنافع شخصی به این نهادعلمی نگاه می کردنداهمیتی نداشت.وازآن رودانشگاه مازندران درمدتی که درچنگ آنان اسیربودپیشرفت نداشته بلکه پسرفت داشته است.****

              حال شما برآوردکنیداگردکتررضا مستقیم که قصدتقویت آن راداشت می ماندوآن نهادبرجسته راتقویت می کرد،چه پیشرفت هایی نصیب دانشگاه مازندران می شد.ازاین رو زیرپای اوراخالی کردند تاخود بمانندوازدانشگاه مازندران که آینده زیبایی راپیش رو داشت مانند گوشت قربانی استفاده کردند.:

              *نام تعدادی ازاستادان آن دانشگاه که دردسترس است به قرارزیرمی باشد:
دکترمهدی بهزاد،دکترعبدالمعبودانصاری،دکتررضافاضل،دکترمهدی رجبعلی پور،دکترفیروزپرتوی،دکترحسین پرتوی،دکتریونس اپیکچی ،دکترمحمدیلپانی،دکترفتانه مهرآیین،دکترمنوچهرشیوا،دکترمری کاترین بیتسون(این خانم دخترمارگارت میدمردم شناس معروف آمریکایی بود)،دکترعیسایاوری ،دکترمانی شبرنگ،دکترمهدی امیرنصر،دکترفرهاداردلان،دکترسیاوش ارفعی ،دکترمشکاتی ،دکترحیدرعلی پاکیاری .دکترویلیام بیمن ودکترجان بیمن ،
             **- دانشگاه مازندران سالهاهمچون غنیمتی دردست گروههای ناسیونالیست بابل گرابودوازآن بعنوان سکوی پرش ووسیله پیشرفت خوداستفاده می کردندولطمات زیادی به این دانشگاه واردکردند.چیرگی آنهابردانشگاه مازندران دوبارانجام گرفت.به این ترتیب که حمیدلسانی ،دکتراحمدخالق نژادتبری،دکترمحسن محسنی ساروی ودکترعبدالرضاشیخ الاسلامی روسای دانشگاه مازندران ازآن گروه بودند.اماسرانجام وزارت علوم هم ازدست آنان وکارهایشان بستوه آمدوباپایان ریاست شیخ الاسلامی این دانشگاه راازچنگ آنهاخارج نمودوتغییراتی درجهت پیشرفت پیداکرد.

          اگربه این گفته دکترخالق نژاد پزشکی که باداشتن تمایلات ناسیونالیستی بابلی رئیس دانشگاه مازندران شدتوجه کنیم که گفته بود:شیمی سالاری راهم بایددراینجاشکست ،این نتیجه رامی توان بدست آوردکه شکست شیمی سالاری باآن آب وتاب که اومی گفت ازبین بردن قدرت دانش شیمی دردانشگاه مازندران تنهاباتاراندن یااخراج استادان نخبه آن علم که توانایی علمی آنهادرمقایسه باافرادی مانندخالق نژادوتیم اوبسیاربالاتربودبدست می آمد.وبرای شکستن وفراری دادن عملا این کارراکردند.

          یکی ازاشتباهات ودرواقع سهل انگاری های وزارت علوم دردوره وزارت دکترایرج فاضل اتفاق افتادکه انتصاب دکتراحمد خالق نژاد تبری(۱۳۶۴-۱۳۶۵)برای ریاست دانشگاه مازندران بود:

         دکتراحمد خالق نژاد پزشکی بودکه قصد داشت برای ادامه تحصیل به انگلستان برودوتاپسادکترای خودرادرپزشکی کودکان بگیرد.وچون بابلی بودودانشگاه مازندران درشهربابلسرقرارداشت،مانندبیش تربابلیهای مشغول به کاردردانشگاه مازندران،به این دانشگاه علاقه ای نداشت وازپیش ازرسیدن به قدرت که باپشتیبانی این مرکزقدرت درشهربابل وکارکنان بابلی مشغول به کاردردانشگاه انجام گرفت،کارکنان بابلی دردانشگاه بصورت یک گروه فشاربدوراوجمع شده بودند،درحالیکه درآن موقع رئیس دانشکده پزشکی این دانشگاه بودونمی بایستی باگروه فشاری که بارئیس تازه وارددانشگاه دکتر رضا مستقیم مخالفت می کرد،همکاری داشته باشد.

         پس ازبه قدرت رسیدن دکتررضامستقیم هم تاآنجاکه امکان داشت کارکنان بابلی ویاران آنهابرای تضعیف دانشگاه مازندران وپرونده سازی وتاراندن استادان ممتازکارکردند.بنابراین دکتر ایرج فاضل که تازه ازسفرتحصیلی به آمریکابرگشته وپیش ازرسیدن به وزارت علوم هیچ تجربه ای درمدیریت نداشت وازدرون دانشگاه مازندران هم بی اطلاع بود،وبرای رسیدن به وزارت تنهابه جراحیهای ماهرانه خودمتکی بوده است،درمنصوب کردن خالق نژادیک اشتباه بزرگ ازنظرمنافع فرهنگی کشورودانشگاه مازندران،بزرگترین نهادعلمی کشوردراستان مازندران،انجام داد.وی اگرکمی تجربه واطلاعات داشت بیادمی آوردیک گروه که به اغتشاش گری متهم هستندوپرونده های آنهادروزارت علوم درانتظاررسیدگی است،اگربه قدرت برسندچه لطمات ومشکلاتی برای استادان وکارکنان مخالف خودومنافع دانشگاه بوجودمی آورند.این پیش بینی دورازذهن هم نبودوشنیده شده مشاوروی دکترمحمودظهورسه باربه اوگفته است ،او(خالق نژاد) رانگذاردولی گوش ندادوگذاشت.

           احمدخالق نژادپس ازبر گشت ازسفر تحصیلی به انگلستان نیز همچنان ناتوانی خودرادرشناخت مسائل علمی وفرهنگی کشورحفظ کرد.چنانکه دریک مصاحبه تلویزیونی که همراه باوزیربهداشت وقت داشت باهرجمله ای که وزیربهداشت بیان می کرداوسرش رابعلامت تاییدپایین می آورد.واین ویژگیهای شخصیتی افرادی است که استقلال فکری ندارند.

            احمدخالق نژادعلاوه برنداشتن نظرخوبی به دانشگاه مازندران ازجهت مستقربودن درشهربابلسر،درمدیریت هم ناتوانی داشت وبعلاوه دراین کارانگیزه هم نداشت وبیش تردراندیشه تهیه زمینه ادامه تحصیل خوددرانگلستان بودتارسیدگی به مشکلات دانشگاه وحل آن.نسبت به وجودیک دانشگاه بزرگ وقوی درشهربابلسرهم نظرخوبی نداشت.ازجمله می گفت:شیمی سالاری راهم دراین دانشگاه بایدشکست!احمدخالق نژادچون رئیس دودانشگاه بود که بایدجدامی شدندوهنوزعملی نشده بود،برای رفع نیازهای دانشگاه مازندران ازبودجه آن دانشگاه خریدمی کرد ولی اجناس خریداری شده رابه بابل به دانشگاه تازه بنیادوتکراری پزشکی بابل می فرستاد.که براثراعتراض عده ای ازمردم بابل وباشرکت وپشتیبانی امام جمعه آن شهرتشکیل شده بودوسپس وزارت علوم موافقت کردتاباوجودفعالیت یک دانشگاه علوم پزشکی درمازندران تاسیس شودوبشوددانشگاه علوم پزشکی تکراری مازندران وبه خاطرگل روی کسانی که شهربابل رامرکزدنیای خلقت می دانستند،بوجودآمد.

         باخواندن این مطالب درمی یابیم که دکترایرج فاضل باریختن آب به آسیاب گروههای فشارودادن جایزه اغتشاش گری به آنان،چه کمک بزرگی به نارساییهای آینده دردانشگاه مازندران وتسویه حساب هاکردوآن دانشگاه که باتلاشهای یک ونیم ساله دکتررضا مستقیم روبه جلوحرکت می کردبه سمت عقب براه افتاد.

       زمانی هم که هیئت بدوی دکترخالق نژادمشغول تسویه حسابهای گذشته بامخالفین بود،ایرج فاضل نه تنها کاری نکردبلکه بازهم ازروی بی تجربگی بادادن اختیارات خودبه او،به خالق نژادومسئولین وی امکان دادتاباشدت عمل بیش تری به تسویه حساب بپردازند.هیئت بدوی به ریاست حسن حسین زاده که گفتیم برخلاف مقررات این هیئت مدرک کارشناسی ریاضی داشت،کارکنان مخالف راازحق داشتن امنیت محروم کرده بودوهمیشه مانند شمشیردموکلس بالای سرآنان قرارداشت.

       در دوره ریاست دکترخالق نژادتبری باوجودروحیه ضعیف دانشگاهی اوکه سکانداردانشگاه بودولی انگیزه قوی ونیت نیک برای اداره یک دانشگاه رانداشت وجود تمایلات ناسیونالیستی بابلی دروی ،این دانشگاه دچار پسرفت شدوافرادی مانندحسن حسین زاده ومحمدعیسایی تفرشی مشاورحقوقی خالق نژادوی  رادرآن پسرفت همه جانبه همراهی کردند.والبته افرادی دیگرهم بودند که دربه وجود آوردن آن پسرفت برای دانشگاه وپیشرفت بسودخویش، به اوودرنهایت رئیس وی دکترایرج فاضل کمک کردند.

        خالق نژادپس ازبازگشت ازسفرتحصیلی به انگلستان زمانی که رئیس دانشگاه علوم پزشکی مازندران بوددچارمخالفت های گروه تندرویی که دربرابراوایستادندشدوهمان آزارواذیتی که وی وطرفدارانش برسردکتررضامستفیم آورده وسبب استعفای اوشده بودند،برسرخود اووطرفداران واطرافیانش آوردندو آنهاراتارومارکردند.چنانکه مولوی می گوید :

         این جهان کوه است و فعل ما صدا          لاجرم آید ندا سوی صدا

       ***دانشگاه رضاشاه کبیربادانشگاه مازندران که چهارسال پس ازآن(۱۳۵۸)ازمجموع پنج نهادآموزش عالی مستقردراستان برپاشد،تفاوت زیادی داردواین دانشگاه گرچه درمجموع وارث آن پنج نهادآموزش عالی ازجمله دانشکده تحصیلات تکمیلی شمال ایران(تغییرنام یافته دانشگاه رضاشاه کبیر)می باشد،ولی به تنهایی بجای هیچکدام ازآنها تشکیل نشده است .چنانکه دانشنامه!سست بنیادوغیرعلمی ویکی پدیاچنین ادعایی دارد.این ادعاماننداینست که بگوینددانشگاه مازندران همان مدرسه عالی علوم اقتصادی واجتماعی بابلسرویاهمان دانشکده کشاورزی ساری است.درقانون تصویب شده شورای انقلاب هم جای چنین تصوری وجودندارد.به بیان  دیگردانشگاهی که پس ازانقلاب بانام دانشگاه مازندران تشکیل شد،ازمجموع پنج دانشکده بوجودآمده است که،دانشکده تکمیلی شمال(جانشین وتغییرنام یافته دانشگاه رضاشاه کبیر ) یکی ازآنها بوده است .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *