درخودشناسی
پس ازپی بردن به ماهیت بنیادنظم ستاره آن رامنحل کردوبه آموزش راه حل های خوددرخود شناسی پرداخت.به این ترتیب که ازراه مکاشفه به ارائه تکنیک های خوددرخودشناسی میپرداخت…
«هرفردبایدخودراه خویش رابسازد»
«هرفردبایدخود،چراغی فراراه خویشتن خودباشد»
«کریشنامورتی»
جیدوکریشنامورتی دانشمندبزرگ خودشناسی وعرفان وهندی اصل که هندی بودن خودراقبول نداشت بلکه خودراعضوجامعه جهانی میدانست،دراین کتاب ازتکنیک های خودشناسی خویش خواننده رابهره مندمی کند.دراواخرکتاب این موضوع رابه گفتگومی گذاردکه آیاآموزشهای وی باید«تعالیم» نامیده شودیاتعلیمات یاکارویااثر.سرانجام به این نتیجه می رسدباید”تعالیم”نامیده شود.کریشنامورتی دردوازده سالگی بوسیله انگلیسیهاکه برسرزمین هنداستعمارگرانه حکومت می کردندبعنوان انسانی استثنایی شناسایی شدواورادارای شایستگیهایی دانستندکه اگرتربیت شوددرآینده آموزگارجهانی خواهدشد.خانواده اووبسیاری ازهندیان ازاین امراستقبال کردندوحتی موقوفاتی رابخاطروی دراختیاربنیادنظم ستاره که برای اوتاًسیس شده بود گذاشتند.جیدووقتی درسی ودوسالگی به “رهایی “و« آگاهی» رسیدمتوجه شدنهادی که برای اوتاًسیس شده است بنیادی فراماسونری می باشدوبقول اوشعایرپنهان ورازآمیزدارد،استادان سری دارد،وهمه اینهاحکایت برجدایی می کند.می گوید:عمل وکردارشماچه ازنظردرونی وچه ازنظربرونی یک عامل جداکننده است نه عامل یگانگی ووحدت بخش. بااین نتیجه گیری آن نهادرازآمیزراتعطیل کرد.
درسی ودوسالگی کریشنامورتی اعلام می کند که من نه مسیح هستم،نه بوداونه هیچ کس دیگر،خودم هستم ،یک فردآدمی،بااین تعلیماتی که به شما عرضه می کنم.وبااین اعلان، طرفداران اوازدورش پراکنده می شوند.
می گوید:هیچ کس مرابه این کارتشویق نکرد،چون خواستارمریدانی نیستم،این کارراکرده ام.ودراین بیان،این که خواهان مریدانی نیستم،واقعاجدیم.لحظه ای که شماآغازبه پیروی ازدیگری می کنید،ازپیروی حقیقت بازمانده اید.
درجواب فردی که می پرسدآیاشمادررابطه باهرنوع تشریفات وظواهر،بویژه باتشریفات تئوسوفیکال هنوزهمان قدرسازش ناپذیریدکه همیشه بوده اید،جواب می دهد:وقتی شمایک بارابلهانه بودن عملی رادیدیدودرک کردیدهرگزدوباره به آن برنمی گردید.در رابطه باT.s هم وضع ازاین قراراست.به نظرمن خودراتسلیم یک تشکیلات عقیدتی کردن،باعقایدوباورهای کلیشه ای آن،بامقامات و اتوریته های تشریفاتی آن،باتبلیغات وپروپاگاندهای آن،بابدعت هاونودینی های آن وبااستثمارگریهای آن ،بدبختی بزرگی است.
پس ازانحلال بنیاداستارخودوبکمک شاگردان ودوستداران خویش به آموزش روش نویی درخودشناسی پرداخت که دراصل همان تکنیکهای خودشناسی عرفای ایران بویژه مولوی بوده امابزبانی ساده تربیان شده است.مترجم این کتاب وکتاب های متعدد دیگرازکریشنامورتی نیزبه نوبت تکنیکهای خودشناسی اورابازبان وبیانی ساده تروگاه بامقایسه آن بابیانات مولوی توضیح داده که درفهم مسایل خودشناسی مؤثروسودمنداست.
آنچه که مسلم است نبوغ آفرینشگرکریشنامورتی درشناخت دقیق مکانیسمهای روانی است. یکی ازاصول آموزشهای اونگاه وتنها” نگاه” کردن به هستی است:
برای اینکه انسان هستی رابشناسدبایدبه هستی تنها” نگاه” کندو«گوش » دهد،بدون دخالت هیچ تعبیر وتفسیری.
روش ارایه مطالب بوسیله اوبامکاشفه است.می گوید*اگرمی نشستم به اندیشه درباره تعالیم ممکن بودنتوانم آنهاراخلق کنم.شوپنهاور،لنین،برتراندراسل وغیره مطالعات زیادی داشتند.ولی من نه مطالعاتی داشتم ونه تحت آموزشهایی مظبوط قرارگرفته ام.پس چگونه این تعالیم رافراگرفته ام؟چون مکاشفه است همین که شروع به صحبت می کنم خودش می آید.تعالیم درکتاب نیست .تعلیمات اینست:
به خودت نگاه کن،به عمق هستی خویش برو،به غوروبررسی درخویشتن خودبه پرداز،هستی خودرادرک کن،بشناس وبه ماورای آن برو.کوشش نکنیدآنچه رامن می گویم درک کنید.این رادرک کنیدکه آنچه من می گویم می تواندبه عنوان آینه ای عمل کندکه شماخودرادرآن می بینید.وقتی شماازنزدیک وبادقت به خودتان نگاه کردید،آینه دیگراهمیتی نخواهدداشت ،شمامی توانیدآن رادوربیاندازید.” *
می گوید:شمامهمیدنه تعالیم.اگرروشنایی وآگاهی درقلب شماباشد،نفس آن آگاهی خودش راتجدیدحیات می کند ،لحظه به لحظه درحال نوشدن است.نفس مشاهده درآنچه هست منجربه یک دگرگونی اساسی میگردد.ولی اگرداریدبه این قصدبه حرفهای من گوش می کنیدکه خودراباحرفهای من انطباق دهید،تنهایک تبلیغاتچی خواهیدبود.
جزحال هرزمان دیگرغیرواقعی است.دیدن ومشاهده کردن یک امرآنی وبی واسطه است. هنگامیکه ذهن این حقیقت رادرک کندکه مشاهده یک امرهم اکنونی است ونتیجتاهرگونه اندیشه ونگرش بعدوفرداراازخودبروبدوپاک کند،مشاهده کیفیتی فورانی ،انفجاری وخودجوش پیدامی کند.
من نمی خواهم پیروانی داشته باشم،زیرابه محض اینکه شماپیرودیگری می شویدسازندگی وباروری به معنای واقعی راازدست داده اید.من هرگزخواهان پیروان وشاگردانی نبوده ام.شاگردآن ادراک وشعوری باش که حاصل یک ذهن واندیشه تکامل یافته ونیزعشقی عمیق وفراگیراست:
شاگردادراک وآگاهی خویشتن خودباش.
اگرروشنایی وآگاهی درقلب شماباشد،نفس آن آگاهی خودش راتجدیدحیات می کند،لحظه به لحظه درحال نوشدن است.
پرسش کننده می گوید:احساس می کنیم اگر”خود”رارهاکنیم،ممکن است چیزی بدست نیاوریم،بنابراین میان زمین وآسمان معلق بمانیم،وباصطلاح ازآنجارانده ازاینجامانده شویم.کریشنامورتی می گوید:بهمین دلیل است که افرادمی گویندمن”خود”رااز دست می دهم به شرط آنکه تو شادمانی وبطورکلی ترجیح داشتن “بی خود”ی راتضمین کنی !
پرسش کننده دوباره می گوید:پس پاسخ شمااین است که انسانهابرای ازدست هشتن “خود”کاملاً”جدی نیستند،باطناً قصدوانهادن آن راندارند.اگرداشتندهمه می توانستندبه رهایی برسند،همه می توانستند”خود”رابشناسند.کریشنامورتی هم جواب می دهد:موضوع بهمین سادگی است .
می گوید:جدایی ودوگانگی زندگی ومرگ نیزکارفکروزمان مندی ذهنی است.وزیستن بامرگ منجربه یک تغییربنیانی درجهان بینی ودرنحوه نگرش مانسبت به زندگی می گردد.پایان دادن به هرنوع تعلق ووابستگی بدون اندیشه زمان وبدون هرگونه انگیزه برای حصول بمعنای مرگ و زندگی تواًم بایگدیگراست.*
برای کشف حقیقت هرکس بایدراه ویژه بخودرابیابدوبسازد،ایجادکند.زیراحقیقت امری است که مربوط به ادراک،وهمچنین تجربه فردی است.دراینصورت شمانمی توانیدبه راه شخص دیگری بروید.هرقدرآن شخص بزرگ و خردمندباشد.*
یک انسان جاهل وناآگاه چه کسی است؟کسی است که خویشتن خودرانمی شناسد.یک انسان دانشمنداگرخودرانمی شناسدیک انسان جاهل وناآگاه است.انسانی که تنهادانش آموخته است،وازدانش خودبه شکلی ناصواب استفاده می کند،و ارزشی نادرست ونابجابرای آن قایل می شود،دردام حماقت ونادانی خودگرفتاراست.ادراک وآگاهی تنهاازراه خودشناسی حاصل می شود،ازراه شناخت نسبت به کلیت جریان وفرایند”خود”حاصل می شودنه بخشی ازآن.شناخت نسبت به هستی روانی وهمچنین جسمی وفیزیولوژیکی خود.
می گوید:آگاهی مبتنی برنقدبی طرفانه وواقع بینانه خودبسیارلازم است.تصوروتوهم دیدروشن راتحریف می کند.تازمانی که میل جستجوی استمرارلذت،واجتناب ازرنج واندوه وجودداردتوهم هم وجودخواهدداشت.طلب استمرارتجربه هایی که به انسان لذت می دهد،یابه یادداشتن تجربه های لذت مند،واجتناب ازچیزهای رنج آوروتجربه های تلخ،منجربه ایجادتوهم می گردد.هردوی اینهایعنی هم جستجوی لذت وهم فرارازرنج،توهم زاهستند.وبرای ریشه کن ساختن توهم بطورکامل،بایدمسًله لذت واندوه رابطورکامل شناخت ودرک کرد،نه اینکه انسان کوشش به کنترل آن هانماید،نه اینکه آنهاراتصعیدوتحریف نماید،نه اینکه خودراباآنها همگون کند،یااینکه وجود آنهارادرخودنفی نماید.
انجام کاری بخاطرنفس آن کار،بیشترناخوش آیندونامطلوب به نظرمی رسد.ارزش های اجتماعی براین قرارگرفته اندکه شخص همیشه کاری رابه خاطرکاردیگرانجام دهد.این منجربه یک زندگی وهستی بی ثمر،بی هوده وبی محتوامی گردد.زندگی ای که هرگز،تام وکامل نیست واین یک علت نارضایتی است.احساس ارضاء ورضایت به خاطر کاری که شخص انجام داد،زشت وقبیح است.ولی عدم رضایت نیزنفرت ببارمی آورد.باتقواوبافضیلت بودن به خاطربهشت،یابه خاطرجلب احترام وتاییدافرادموردتکریم واحترام جامعه،زندگی وهستی شخص رابی باروبی ثمرمی کند.زندگی چنین انسانی آن چنان بی بارمی شودکه یک زمین لم یزرع ،زمینی که بارهاوبارهاآن راشخم زده ایدوتخمی درآن کاشته ایدولی سبزنشده است.کاری رابه خاطر کاردیگرانجام دادن،دراصل یکی ازراههاوشیوه های پیچیده فراراست ،فرارازخود،فرارازواقعیت واز«آنچه هست».
درموردتشکیلات نظراواینست که :تسلیم خودبه یک تشکیلات،به یک ایدئولوژی،یایک کاروفعالیت ،به معنای مملوک آن تشکیلات بودن است.شکل مثبت آن نیزاحساس مالکیت داشتن نسبت به افرادوچیزهااست.ازطریق تملک یاموردتملک قرارگرفتن، شخص احساس ایمنی خودراارضاء می کند.*
برای رسیدن به رشدوبلوغ معنوی این چیزهاضرورت مطلق دارد:
۱ – سادگی کامل،که نتیجه خودبه خودی فروتنی است.
۲ -شوروشوق وعشقی چنان عمیق وباحدت که صرفابصورت یک امرفیزیکی نباشد.
۳-زیبایی
۴- عشق،تمامیت عشق
5- ویک ذهن پیگیر،که رهانمی کند،که وانمی ماند،که می تواندبدون هرگونه محرک،بدون هرگونه هدف ومنظوربه اعماق سنجش ناپذیرخودش نفوذکند،فرورود،ذهنی که هیچ مانعی برسرراه خودندارد،ذهنی که آزاداست ومیتواندبدون اندیشه زمان ومکان سیرو حرکت داشته باشد.*
حساسیت یعنی مرگ برهرنوع تفاله ورسوب سنسیشن(احساسات دروغین نه اصیل).برای اینکه ذهن نسبت به همه چیز حساسیت عمیق داشته باشد،نسبت به یک گل،به یک انسان،به یک لبخندوبه همه چیزحساسیت داشته باشد،نبایدکمترین اثری ازخاطره درخودنگه دارد.زیراهراثرونشانی که درحافظه باقی مانده باشدمنجربه زوال حساسیت می گردد.حساسیت کیفیتی است تام که مربوط به مجموعه جسم،قلب وذهن است.*
هنرنگاه کردن:اگربدانیدچگونه توجه کنید،اگربدانیدکه چگونه نگاه کنید،چگونه گوش کنیدوچگونه صحبت کنید،می بینیدهمه چیزهایی که درکتاب هست،درچشم خودتان هم هست،درگوش خودتان ودرزبان خودتان هم هست،دیدن،عمل است.اگرشما ببینید،اگرگوش کنید،ناچارکاری می کنید.اگرواقعاهنرنگاه کردن وگوش کردن رابیاموزیم،نفس آن دیدن وگوش کردن منجربه عمل می شود،نه عمل ازراه یک ایده ونظریه.عمل کردن ودیدن یک جریان واحدند.
آیاماواقعامی بینیم یاازپس پرده تاریکی همه چیزرامی بینیم؟ماازطریق پرده وحجاب پیش داوری ها،پرده هایی که شرایط ذهنی ووضعیت دماغی خودمان دربرابرمان قرارداده پرده تجربیات،آرزوهاوتمایلات،لذت ها،ترس هاوهم تصاویری که ازموضوع مورد مشاهده وهمچنین ازخودمان داریم،به قضایای زندگی نگاه می کنیم.بنابراین پرده بعدازپرده بین ماوموضوع موردمشاهده وجوددارد.دراینصورت آیاچیزی رامی بینیم؟بنابرآنچه کریشنامورتی گفته است اگرنگاه مابدون پرده وحجاب باشد،عمل کردن آنی وجوددارد.
جزحال هرزمان دیگرغیرواقعی است.دیدن ومشاهده کردن یک امرآنی وبی واسطه است.هنگامی که ذهن این حقیقت را درک کندکه مشاهده یک امرهم اکنونی است،ودرنتیجه هرگونه اندیشه ونگرش «بعد»و«فردا» راازخودبروبدوپاک کند-مشاهده کیفیتی فورانی ،انفجاری وخودجوش پیدامی کند.
تعالیم این است:
«به خودت نگاه کن،به عمق هستی خویش برو،به غوروجستجودرخویشتن خودبپرداز،هستی خودرادرک کن ،بشناس،وبه ورای آن برو» کاردرست این نیست که تعالیم رادرک کنید،بشناسید،تعالیم تنهاوسیله ای است که شمارابه خودتان نشان می دهد،شمارابرای خودتان توضیح می دهد.آن چه ضرورت داردشناخت هستی خویشتن خود است.نکوشیدآنچه رامن می گویم درک کنید.این رادرک کنید که آنچه من می گویم می تواندبه عنوان یک آینه ای عمل کندکه شماخودرادر آن می بینید.هنگامی که شماازنزدیک وبادقت به خودتان نگاه کردید،آینه دیگراهمیتی نخواهدداشت،شمامی توانید آن رادوربیندازید.
می گوید:آیامن می توانم به مطلبی که شمابیان می کنید،گوش کنم،وحقیقت یادروغ بودن آن رادرخودمطلب ببینم،نه ازطریق مقایسه؟من به مطلب گوش می کنم،ازآن یک ایده استخراج نمی کنم،ازآن یک ایده نمی سازم.تنهاگوش می کنم.دراین صورت چه اتفاقی می افتد؟وقتی تمام توجه ام رادرگوش کردن می گذارم می دانیدچه اتفاقی می افتد؟شما وقتی تمام توجه اتان رادرکارکردید،مهم این نیست که من چه می گویم یاچه نمی گویم،مهم ماهیت گوش کردن خودشمااست*.وقتی می گوییم دیدن یعنی توجه کامل،وعمل بمعنای واقعی درهمان توجه کامل است،بعضی ازافراد می پرسند چگونه می توان آن راحفظکرد،نگه داشت؟ این یک مسئله است.از طریق توجه کردن وگوش کردن مافوق العاده بیش ازآنچه درهرکتابی وجوددارد،می آموزیم.البته کتاب لازم است ولی توجه کردن وگوش کردن حواس رافوق العاده تیزوهوشیارمی نماید.مغزمرکزهمه واکنشها،فکرهاویادمان هااست. ولی اگرحواس شمابیدار،هوشیاروحساس نباشدشمانمی توانیدواقعابه چیزی گوش کنید،واقعابه چیزی توجه نمایید،یادرکیفیت یاد گیری درست باشید.هنگامی که این توجه وگوش کردن ساده وجوددارد،آگاهی نسبت به همه چیز زندگی نیزوجوددارد،آگاهی نسبت به رنگها،به برگهای بهاری،به شاخه های نازک ولطیف گیاهان،به آسمان ها،به زمین،به انسانهایی که ازکنارشمامی گذرند.واما موضوع دیگرطرح این سئوال است:یادگیری چیست؟آخریادگیری ،دیدن،گوش کردن وعمل کردن همه موضوعاتی مرتبط به یگدیگراند. همه آنهایک حرکت واحدند،جداازهم نیستند،همه یک فصل اند.
دریادگیری واقعی جریان انباشته گری مفقوداست ونفس یادگیری یعنی عمل است.
کریشنامورتی:مافکر می کنیم دانش ودانستگی درزمینه های روانی خیلی اهمیت وضرورت دارد،ولی چنین نیست.شما نمی توانیدازطریق دانش های روانی به صعودوتعالی برسید.برای تبلوروتجلی نوهرگونه دانش ودانستگی بایدپایان یابد.”نو”کلمه ای است برای چیزی که هرگزقبلاوجودنداشته است.*چرامی خواهیدنورشمعی راباخودداشته باشیددرحالیکه نورخورشیدرا دارید؟*
درباره مراقبه (مدیتیشن) می گوید:درمراقبه بمعنای واقعی سنجش ومقایسه نبایدوجودداشته باشد.درمراقبه به معنای واقعی اشعار(آگاهی به احساسات دروغین وغیراصیل ) نبایدوجودداشته باشد،نبایدازروی عمدواراده وضعیت وژست خاصی را انتخاب کنید.درمدیتیشن واقعی شمانبایدبدانیدکه داریدمراقبه می کنید،اگرشماازروی عمدواراده مراقبه کنید،آن مراقبه شکل دیگری ازتمایل،آرزوورسیدن است،مانندسایرتجلیات تمایل وآرزواست.مدیتیشن واقعی فاقدهرگونه انگیزه است،فاقدهرگونه لفظ و کلمه است،درآن هرگونه حرکات فکری مفقوداست،چیزی است که نبایدازروی قصد،عمدواراده باشد.درآن هدف نیست،بدون پایان و بدون آغازاست.واین مراقبه تاثیرعجیبی برزندگی روزمره واعمال ورفتارانسان می گذارد.
شناخت خویشتن خودنهایت اهمیت رادارد.شناخت کامل ومشتقیم نسبت به خودپیداکردن مهم است،نه شناختی که توسط روانشناسان،متخصصین مغز،وازراه فرضیات ونظریات آنان یادیگران نسبت به خودپیدامی کنی،بلکه شناخت خویشتن به وسیله خودت،این که ببینی خودت واقعا چه هستی ونه اینکه ببینی آن هاچه هستند.زیراتوداستان وسرگذشت نوع انسانی.این رادرک میکنید؟اگربدانی آن کتابی راکه عبارت ازخودتواست چگونه بخوانی،درآن صورت نسبت به اعمال نوع انسان ،نسبت به خشونت هاوبی رحمی ها،نسبت به ناهنجاری هاونابخردی نوع انسان شناخت پیداکرده ای،زیراتوهمانندبقیه انسانهایی وبقیه انسانها همانندتواند.
چنانکه گفتیم تکنیکهای خودشناسی کریشنامورتی همان تکنیکهاوروشهای مولوی ویابسیارشبیه به آن است ولی بازبانی ساده تروامروزی بیان شده ومترجم هم ازآنجایی که پیش ازپذیرفتن روشهای اودرخودشناسی درروانکاوی هورنای کارکرده وآثاروی را ترجمه کرده وپژوهشهایی هم انجام داده بود،توانسته است نظریات کریشنامورتی رابازبانی ساده ترازخودوی توضیح دهد.البته آموزشهای کریشنامورتی محدودبه مطالب بالا نیست وبایدخودکتاب خوانده شود.درعین حال به این کتاب هم محدود نمی شودوبهتر است تمام کتابهایی راکه درخود شناسی اواست،خواند.زیرا،برای پیشر فت درخودشناسی موثرمی باشد.
*۲۷۷ *۳۰۰ *۵۹ *۱۶۲ * ۱۶۳ *۱۹۱
* توضیح مترجم:
برای ماممکن است گیج کننده برسد که به واقعیت آنچه گفته می شودبدون هرگونه داوری،استنتاج وتعبیروتفسیر،تنهاگوش کنیم.برای مااین پرسش مطرح می شود که درآن صورت گوش ما داردچه چیزی رامی شنود،چه چیزرادریافت می کند.؟پاسخ این است که:هیچ،چیزجزیک مقداراصوات را،آن گونه که صدای وزش بادرا. اینکه می گویدتعالیم من مهم نیست،بلکه آنچه مهم است حالت،کیفیت، ووضعیت وجودی خودشمااست، منظورش تجربه چنین وضعیتی است.دروضعیت ذهنی ای که تعبیرومعنادرکار نیست ذهن درسکوت وآرامش است.پس به ذهنت بیاموزکه همه چیزرابصورت اصوات وامواجی مانندصدای وزش باددریافت کند.تنها همین را تجربه کن وببین چه اتفاق باورنکردنی ای می افتد،اتفاقی بزرگ وشگفت انگیز.
* ۶۶ * ۳۰۳
کتابشناسی کریشنا مورتی در خود شناسی:
۱- نگاه در سکوت ترجمه محمد جعفر مصفا
۲-سکون و حرکت ” محمد جعفر مصفا
۳- فراسوی خشونت ” محمد جعفر مصفا
۴- تعالیم کریشنا مورتی ” محمد جعفر مصفا
۵- شعله حضور و مدیتیشن ” محمدجعفر مصفا
۶- عشق و تنهایی ” محمد جعفر مصفا