شهربرتروشهرمستعمره

دانشگاه مازندران هنگام ورود کار شناسان نه کرشناس ارشناسان قوی و بطور کلی دارای تخصص ومهارت دردستگاه اداری دانشگاه بود.افرادی که هنگام ورود به دانشگاه نه آزمایش کتبی داده بودندونه شفاهی وشرکت کردن درمصاحبه وباصطلاح ازدرعقب وارد شده بودندومیرنیابادور زدن قوانین استخدامی آنها را استخدام کرده بود،درکاراداری ناتوانی های آنها بروزکرد.وی دردودوره ریاست خوددوباراین اشتباه را انجام داد.ودستگاه اداری دانشگاه نیزدوبارازیک سوراخ گزیده شد.

                     اشتباه نکنید،این ساختمان بدون دروپنجره ازدوره های یورش عربهاومغول هانمانده است،مربوط به دوره افشاریه وقاجاریه هم نیست،بلکه پیش ازانقلاب اسلامی ساخته شده است.وتنهادروپنجره های آن راکنده وبرده اند.آنهم به این علت بقیه ساختمان رانبردندآکه امکانپذیر نبود.   بردنش امکان پذیرنبود.وگرنه طبق عادت خودشان هرچیزبردنی رامی بردند.واین کار،کارکسانی است که عادت کرده اندشهرهای دیگر استان مازندران وبویژه بابلسرراکه خیلی به آنها نزدیکتراست وزیباودارای داراییهای مادی وطبیعی است،به چشم یک شهرمستعمره بنگرند.

            هنگامی که مجبورشدندساختمان میهمان خانه و با نام فرنگی آن کازینوراپس دهند،ساختمان راکه نمی توانستندببرند،پس دروپنجره های آن رابرسم مغول ها کندندوباخودبردند.

             گروههای آزمندوغارتگرمستقردرشهربابل هرچه راکه می توانستندببرند،می بردندوهرچه رانمی توانستند،ناچارمی گذاشتندباشدولی تلاش می کردندتادراختیارخودآنان بماند.

              پست های اداره هاومراکزفرهنگی ودانشگاهی ازچیرگی آنان درامان نبودومیبایستی دراختیارآنهاوکارگزارانشان قرارمی گرفت.اگردردانشگاه مازندران که درشهربابلسرقرارداشت،مسئولینی منصوب می شدندکه تابع آنان نبودند،دانشگاه مازندران حتماغیراسلامی بودودرصددبرمی آمدندبه هروسیله ای که شده آنان رابرکنارکنندوخودباردیگرجای آنهارابگیرندوموفق هم می شدند وبه این ترتیب دوباره اسلامی می شد.

              بنابراین،مسئولیتهای مهم دانشگاه بایددراختیارآنان می بود.آنگاه همشهریان واقوام وخویشان وآشنایان خودرااستخدام می کردند.حتانظافتچی ومستخدم راکه درمیان بیکاران شهربابلسرزیادپیدامی شدند،وبه سوددانشگاه بودکه ازهمین شهراستخدام شوندوازبیکاران این شهرهم کاسته گردد،ازشهربابل می آوردندوبرای رفت وآمدآنهاهم خودرومی گذاشتند.وامابرای کسانی که باآنان درکارهای خلاف همکاری نمی کردند،بلکه منتقدومعترض هم بودندبابدست آوردن کمترین بهانه پرونده سازی می کردند.وچون قدرت دراختیارآنان بوداعضای هیئت بدوی رسیدگی به تخلفات اداری راهم خودتعیین می کردند.ولورئیس هیئت بدوی کارشناس ریاضی باشدوازدانش حقوق چیزی نداند.نام هایی که در پای صورتجلسه به عنوان امضا قرار می گرفت جعلی بود

           دانشگاه مازندران یکی ازمراکزمهم آموزش عالی درایران بودکه پرونده سازی درآن رواج داشت وشایدمهمترازبقیه مراکزدرایران بوده است.یک عضو هیئت بدوی وزارت علوم می گفت:«بابلسریکی ازدومرکزدرایران است که هنگام رسیدگی به پرونده هامتوجه شدیم درآنجافعالیتهای هیئت بدوی غیرعادی است وعلت آن هم اختلاف برسر«سازمان مرکزی دانشگاه »است.وازاین اظهارنظردرحدود ۲۵ سال می گذرد.به گفته رئیس دفتردکترایرج فاضل وزیرعلوم سالهای  ۱۳۶۳-۶۴ :«اگرسازمان مرکزی به بابل برود،حتاارزش قبرستانهای آنهاهم بالاخواهدرفت».البته انتقال سازمان مرکزی انتقال تمام دانشگاه رابدنبال می داشت وتنهاانتقال خودسازمان مرکزی نبود.

         درحالیکه جوانان شهربابل می توانستندصبح هادرمدت نیم ساعت باخودروبه بابلسربرسندودرسرکلاس درس حاضرشوندوناهارراهم دردانشگاه بخورندوبه کلاسهای پس ازناهارهم بروندوغروب باخودروبه بابل وبه نزدخانوادههای خودبرگردند،گروههای فشارموجوددردانشگاه وگروههای موجوددربابل اصرارداشتندکه دانشگاه رابه شهربابل انتقال دهندواهمیتی به مسایل غیرانسانی که ازطرف خودآنان سرمیزدتااین نیت برآورده شودوبه مرحله عمل برسد،ازجمله پرونده سازی برای مخالفان خودوبی توجهی به منافع مردم شهربابلسرنداشتند.درحالیکه درشهربابل زمین کافی برای جای دادن دانشگاه نبودوبایدتمام دانشگاه دریک ساختمان جای می گرفت ونتیجه تحقیق وزارت مسکن هم پس ازاستعفای دکتررضامستقیم وچیره شدن بابلیها بردانشگاه همین بود.

          حال شماریاکاری وکلک بازی این گروههاراببینیدکه ازیک طرف به مدت یک سال ونیم انواع انگ هاوتهمت هارابه دکتررضا مستقیم زدندوبرای وی مانع تراشی کردندتامنجربه استعفای اوشدوازطرف دیگرپس ازرفتن وی گفتندبابلسرشهرکوچکی است وتوان جذب دکترمستقیم رانداشته است وسازمان مرکزی بایدبه شهر دیگری که البته منظور آنهاشهرخودشان بابل بود،برود.و به این ترتیب نادانسته مدیریت واعتبارزیادی به اوبخشیدندواین درست خلاف حرفهایی بودکه درزمان مدیریت وی درباره او می گفتند.

P4170054

نمای خاوری ساختمان کازینوی بابلسرکه درو پنجره های آن بوسیله تاراجگرانی که ازبابل آمده بودند،کنده وبرده شد.

                  اگرمردم بابلسروکارکنان دانشگاه به این دست اندازی هامعترض می شدند،حتماخلافکاربودند.چنانکه یکباربعلت اعتراض مردم وتظاهرات آنان بخاطربردن رشته های دانشکده فنی ومهندسی به بابل توسط دکترسیدخلاق میرنیاواعتراض مردم فرمانداربابلی شهربابلسرده نفرازسران آنهارابه اتهام اخلال درنظم شهربه دادگستری معرفی کردوبرای آنان مشکل بوجودآوردکه به مدت یک سال گریبانگیرآنهابود.دانشکده تازه سازوتازه بنیادفنی ومهندسی مجوزداشت وجای آن درمنطقه باقرتنگه بابلسربودودرآن هنگام نیمه ساخت بودوهمین نیمه ساخت بودن سبب شدتابه این بهانه آن رابطورموقت به بابل ببرندولی وقتی ساختمان آماده شددیگربه بابلسربرنگرداندند. 

              درداخل دانشگاه هم رفتاردانشگاهیان معترض رامی شدبایکی ازبندهای قانون ۱۹ ماده ای رسیدگی به تخلفات اداری که به طنزگفته می شدکارمندی بایدخیلی بدشانس باشدتایکی ازمواد۱۹ گانه آن به اوتعلق نگیرد،تطبییق دادوازآنجاکه حسن حسین زاده رئیس هیئت بدوی  یک لیسانس ریاضی بودواطلاعات حقوقی نداشت وازشهربابل ودانشسرای  تربیت دبیرفنی آن آمده بود،ازمیان آن ۱۹ ماده،معمولا اتهام«رفتارخلاف  شئون شغلی واداری »رابرای متهم تعیین می کرد،بدون آنکه دقت کندآیااتهام واردشده درست است یانه وبدون تفهیم اتهام رای می دادوکارمندمربوطه بایدسالهادوندگی می کردتاآن اتهام بیدادگرانه توسط دیوان عدالت اداری لغو میشدوبه سرکارخودبرمی گشت وبرخی هم ازشکایت وپیگیری چشم پوشی می کردندوبدنبال کاردیگری می رفتند.

             حسن حسین زاده که گفتیم بعلت داشتن لیسانس ریاضی ونداشتن اطلاعات حقوقی وداشتن تمایلات جانبداری ازمنافع غیرقانونی شهربابل نمی توانست رای عادلانه دهدومرتکب بی انصافی های زیادشد،گمان نمی کردفکری به ذهن اوبرسدکه اشتباه باشدوگمان می کردکه افکاروی مانندوحی است وبراین پایه داوری رای های ناحق می داد.

             درموردحسن حسین زاده نکته جالب اینست ،که وی هم معاون اداری ومالی دانشگاه مازندران بودوهم رئیس هیئت بدوی دانشگاه وهم تدریس می کردونیزباداشتن لیسانس وباحفظ سمت های دیگر،سرپرست دانشکده کشاورزی ساری نیزبودودرزمان ریاست وی دانشکده کشاورزی که ازسالها پیش ازانقلاب برای تربیت کارشناس بنیادیافته بود،تبدیل به فوق دیپلم شد.وچون دراین دوسالی که دردانشگاه مازندران مسئولیت های گوناگون داشت به دهان وی خیلی مزه دادوپس ازعوض شدن رئیس فوق لیسانس وناتوان دانشگاه (حمیدلسانی) وپذیرفتن استعفای حسین زاده توسط دکتررضامستقیم رئیس تازه وارددانشگاه ازدانشگاه صنعتی شریف،یک عده رادورخودجمع کردوبه زیان رئیس تازه وارد بنای مخالفت گذاشت.این شخص روزی به دفتردکتررضامستقیم رفت وگفت :آقای دکترمستقیم!کارهای شما۱۰ ایراددارد.دکترمستقیم گفت :ده ایراد رابگویید .حسین زاده دومورد را که به نظر او ایرادبودگفت ودرهمانجا ایستادودیگرنتوانست ادامه دهد.

           چنین بودکه آنهاغنیمتی راکه دروضع عادی کشورنمی توانستندبدست آورندودروضعیت جنگی کشوربدست آوردندوبیش تریک فتح بودتابدست آوردن ازراه شایستگی وآنغنیمت «دانشگاه مازندران» بودوبعلت داشتن  تحصیلات درحدکارشناسی(لیسانس) توانایی های معنوی آن رانداشتند،ونیزقادرنبودندبین یک دانشگاه بایک اداره دولتی مانند اداره دارایی فرق بگذارند،درمدت چیرگی خودبرآن مرکز علمی همان گونه عمل کردندکه منافعشان وپندارآنان ازدانشگاه اجازه می داد.

           ازشهربابل سالهاآشغال وزباله شهرخودرابارزباله کش شهرداری کرده به بابلسرمی فرستادند.زیرا،به نظرآنان درشان ومرتبه شهربرتری چون بابل نبودکه آشغال های آن رادرهمانجادفن کنندوبرای سلامت مردم آن شهرهم زیانبخش بود.پس بایدبه شهردیگری برده می شد.بعدهاکه اعتراضات زیادشدصبح زودباهمان خودروشهرداری به شهرزیبای بابلسرمی فرستادندتااینکه این کلک هم لورفت وازشهربابلسرجلوی آن راگرفتند. بشهری می فرستادندکه ازشهربابل زیباتربودوبه علت همین زیبایی عده زیادی ازمردم بابل شهرزادگاه خودراترک کرده وبابلسررامحل اقامت وزندگی همیشگی خود قراردادندواین مهاجرت هنوزادامه دارد.

           پس ازآن که دیدنددربابلسراعتراض به آوردن زباله ازبابل زیاداست زباله هارابه شهرهای دیگر فرستادند.ازجمله یکی ازروستاهابه نام (درازکلا)که موجب اعتراض مردم آنجاگردیدوبه این ترتیب اعتراض های آنان شدیدشدودرشهربابل علیه مردم درازکلاپارچه هانوشتندوآویختند،که چراباریختن آشغال وزباله های شهربابل درروستای خودمخالفت می کنندوبعلت ایستادگی دربرابراین کاربایددربرابرآنهاایستادوآنان راتنبیه کرد.وازمقامهای مسئولی که این کارغیرانسانی رادریک روستاانجام دادند،پشتیبانی کردند. 

         حال چراآن زباله هارادرشهرخودشان بابل دفن نمی کردندواصرارداشتنددرشهرهای دیگردفن شود،ناشی ازطرزفکربرتری طلبانه واستعماری آنهابود.مگرمردم آنجاهاانسان نیستندوازمحیط زیست پاک وسالم خوششان نمی آید.وتنهااینهاخودشان انسانندوازمحیط زیست پاکیزه خوششان می آید.اگرزباله چیزبدی نیست چرادرهمان شهری که تولید شده است،مدفون نمی گردد.

       این جمله ازدهان بسیاری ازبرتری طلبان بابلی که درشهرهای دیگرکارمی کردندومی خواستند به شهرخودبرگردندمشهور است که می گویند:«می خواهم بروم شهر». حالاممکن بوددرساری یاآمل این حرف رابزنندکه گذشته فرهنگی وتاریخی بیشتری ازبابل دارند.وبااین جمله تحقیرآمیزوبااین زخم زبان بجای اینکه حال که توانستنه اندباکاردراین شهرمعاش خودوخانواده خویش  راتامین کنندوبایدبه نحوی ازاین شهرومردم آن سپاسگزاری نمایند،برروان آنان زخم واردمی کردند.آشکاراست که مردم وشهروندان آن شهرباشنیدن آن جمله تحقیرآمیز،ازکسانی که ازجهت مذهب وزبان وفرهنگ ونژادباآنان یکسان می باشندونبایدچنین سخن گویند،کدورت وکینه آنهارابدل می گیرند.

          شهربابل زمانی که  دانشسرای تربیت دبیرفنی آن به دانشگاه مازندران پیوست ومانندزالوبه این  دانشگاه چسبید،تنهاهمین یک نهادآموزش عالی راداشت والبته هنوزازنظراداری تابع وزارت آموزش وپرورش بود،وپس ازآن ازطریق دانشگاه مازندران هم دارای دانشگاه علوم پزشکی شدوهم دانشگاه صنعتی.بعدهادانشگاه صنعتی بابل رابخاطراینکه فردی به نام نوشیروانی ساختمان نخستین آنرابناکردولی عمده مخارج آن دانشگاه رادولت می داد،نام وی رابرنام اصلی دانشگاه افزودندوتااین کمکهای کم دربرابرمخارج سنگینی که دولت پرداخت می کند، توسط پسرش ادامه یابد.این قضیه انسان رابی اختیاربه یادداستانی می اندازدکه می گوید:عده ای حاجی دریک بیابان مشغول پختن غذابودند.عربی بیابانی سررسیدوگشت ویک موش مرده راپیدا کردودردیگ غذای حاجیان انداخت وبه زبان عربی گفت: حاجی اناشریکا.نام این شخص هم وسیله ای شده است برای دستبردزدن به موسسه های دانشی وفرهنگی شهرهای دیگر.

       مردم بابلسرازیادنبرده انددانشکده فنی ومهندسی دانشگاه مازندران که مجوزهم داشت وشورای گسترش وزارت علوم پس ازفرستادن هیئتی وتحقیق،محل ساختمان آن رادرباقرتنگه بابلسرتعیین کرده بود،باپشتیبانی وتلاش رییس وقت دانشگاه دکترسیدخلاق میرنیاکه زادگاه اویکی ازروستاهای اطراف شهربابل به نام هریکنده بودووزارت علوم اورابه ریاست دانشگاه تعیین  کرده بودتادیگربی قانونی های گذشته وناسیونالیسم بی منطق بابلی نباشد،اماسرش برای دعواوکشمکش وبی عدالتی دردمی کردوقانون برای وی اهمیت نداشت،بانیرنگ ودروغ واتهام های بی پایه به مخالفین به شهربابل بردندوسبب ناراحتی مردم بابلسرشدند.سیدخلاق میرنیاپس ازاینکه درراس دانشگاه قرارگرفت گمان کرددانشگاه راهم جزءاملاک شخصی اوقرارداده اندودر حکم اونوشته شده است.. بنابراین تلاش کردسازمان مرکزی ودانشکده فنی ومهندسی رابه زادگاه خودبابل ببردکه البته اینکارنادرستی وخلاف امانت داری وزشت بوده وماننددستبردزدن به اموال وامانت مردم یک شهربوده است وکسی که اعتقادات مذهبی درستی داشته باشداین کاررانمی کند.زیرا،اعتقادات مذهبی اگردرست باشدباوجدان قوی همراه است.مخالفت مردم وبگومگوودعوای برسرجای دانشگاه که ازپیش مکان آن دربابلسرتعیین شده وبه تاییدشورای گسترش وزارت علوم هم رسیده بود،سبب شدباردیگرکه دروضع بازنشستگی رئیس دانشگاه شد،متوجه شوداین شهردیگرآن شهرمستعمره گذشته ومردم آن مردم گذشته نیستندواین بارهم نمی تواندهمان کارهای غیرقانونی راانجام دهدوازعواقب آن فرار کند،کارهای غیرقانونی وی کمترشد.ازآن جهت دیگرازادعاهای گذشته درموردعوض کردن جای سازمان مرکزی وتشکیلات دانشگاه حرفی نزدوبیشتربکارهایی که درحدودوظایف وی بودمی پرداخت.آن ادعاهای گذشته چیزی جزهمکاری باگروههای دستببردزننده بابلی به نهادهای فرهنگی وقانونی بابلسر،وسوءاستفاده ازقدرت واختیاراتی که چهارچوب قانونی آن مشخص بود،نبوده است.هنگامی که متوجه شدندشهرومردم آن دیگراجازه تجاوزبه حقوق خودرانمی دهند،گروههای بابلی متجاوزوبزن بهادرسرجای خود نشستند.ومیرنیانیزسرجای خودنشست.البته می دانیم که درگیرودارکشمکش هادانشکده فنی ومهندسی که ازپیش ببهانه ناتمام بودن ساختمان آن برای ساختمان سازی نیمه کاره وناتمام وبه طور موقت دربابل مانده بودهمچنان درآن شهرنگهداشته شدودردوره های بعدی یک دانشکده دیگردربابلسرباهمان نام ووظیفه ساخته شد.دکترمیرنیابرای باردوم که رفت این بارنیزمانندبارنخست یک دستگاه اداری ناتوان ،ناتوانترازگذشته ازخودبجای گذاشت.وعلت اصلی این ناتوانی هاهم اهمیت ندادن به داشتن یکدستگاه اداری قوی بوده است که پشتیبان دستگاه آموزشی دانشگاه باشد.

              نکته ای وجودداردکه هماناشایع بودن مسئله ای باعنوان نیکوکاری مردی بانام نوشیروانی است ولی همین مسئله سبب دستبردزدن به نهادهای فرهنگی وعلمی شهرهای اطراف بابل شده است به این ترتیب که نهادهایی که دربابل واطراف آن به وسیله این شخص ساخته شدوسیله ای شده است تاگروههای متجاوزازاین مسئله سوءاستفاده کرده واقدام به دستبردزدن به نهادهای فرهنگی شهرهای دیگربرآیند.آنطور که شنیده شده فرزندان این شخص نیزبامشروط کردن آوردن سازمان مرکزی به بابل برای دادن کمک این متجاوزان ازجمله میرنیاراتشویق به این کارکرده اند. 

           آنهاخودراانقلابی ترومتمدن ترودرهرکاری حق به جانب ترازدیگران می دانندوهمینطورهم عمل می کنند.وحال آنکه  تنهاناسیونالیست تروپولدارترازدیگران بوده اند.دیگرانی که دردین وملیت ونژادوفرهنگ باآنان مشترک هستند. اماهمواره موردستم آنهاقرارگرفته اند.وتنهادرداشتن ثروت وروحیه برتری طلبی مشترک نیستند.داشتن ثروت وروحیه برتری طلبی آنهاراتشویق می کندکه روی دارایهای مادی وعلمی همسایگان دست بگذارند .

            ازجمله زیانهای آنهابه دانشگاه مازندران ایجادکندی پیشرفت درساختمان سازی برای دانشکده های نوبنیاددانشگاه مازندران بودکه بایدرشته های تازه راهم درخودبگنجانند.ولی مسئولینی که ازبابل آمده بودندودرراس پست های مهم دانشگاه قرارداشتندتامی توانستندساختن وتمام کردن ساختمان ها،پایان کارساختمان های دانشگاه رابه عقب می انداختند.

        رشته هایی مانندرایانه ،مهندسی شیمی و …راکه مربوط به دانشکده فنی مهندسی بود،به بهانه آماده نبودن ساختمان دانشکده بطورموقت به بابل بردند،اماپس ازآماده شدن ساختمان آن باکشمکش ودعوانگهداشتندونگذاشتنددانشکده ای که مجوزلازم راداشت ومحل آنرادربابلسرتعیین می کردبرگردانده شود.دراین گیرودارهابسیاری ازمردم بابلسردرگیرشدند.ازجمله حزب اله هایی های شهربابلسرکه متوجه شدندبابلی های حاکم برشهرودانشگاه دارندبرسرمردم این شهرکلاه می گذارند والبته آنهاخودرامذهبی معرفی می کردند.ازاین روباآویختن پارچه ای افراد متجاوزبه حقوق مردم بابلسرراتهدید کردند. 

          گروههای انحصارطلب وچپاول گرفرهنگی مستقردربابل ازنام نوشیروانی که فردی نیکوکاربود(البته تنهابرای همشهریان خود)سوءاستفاده کردندوامکانات فرهنگی بابلسرراازجمله دانشکده فنی ومهندسی به شهربابل بردندوبه تقویت دانشسرای تربیت دبیرفنی این شهرپرداختند.بنیادیک دانشکده وسپس تبدیل آن به دانشگاه علوم پزشکی هم تااندازه زیادی درگروانگل منشی آنان دردانشگاه مازندران بوده است وبه پیروزمندی آنهادراین کارکمک کرد.

            این دیدادامه داشت تااینکه مردم بابلسرپس ازآگاهی ازسرچشمه  بسیاری ازمسایل ومشکلات عقب ماندگی شهرخودکه ناشی ازچیره گی شهردیگری برآنها می شدوپس ازمدت هااستثمارشدن وازدست دادن زمینهای شهرخودکه قابل جبران نیست وبایدبرای نسل های بعدی این شهرنگهداشته میشد،بین شهروندان شهرهای دیگرتقسیم شدونماند،توانستندشهرواداره های آن راازبابل جداکنندومستقل شوند.ولی آثارحکومت گروههای آزمندوبرتری طلب بابلی برشهربابلسرهنوزوجوددارد.واگرآن ایستادگی هاومخالفت هادربرابرزیاده خواهی های آنان نبودگروههایی که ازبابل ونیزازدانشسرای تربیت دبیرفنی بابل آمده بودندوبرخی ازآنان  خوداهل شهرهای دیگرایران بودندولی به دانشسرای تربیت دبیر آن شهروابستگی داشتند،هرچه راکه دردسترس آنان قرارمی گرفت می بردندواکنون هرشهروندبابلسرکه می خواست به سراغ دانشگاه مازندران برودیعنی درآن دانشگاه کارداشت یاتحصیل کندمی بایستی به بابل می رفت وبرای جوانانی که آن هنگام شیرخواربودنددرآینده نه دانشگاهی درشهربابلسربودنه زمینی ومجموعه تلاشهای آن زمان درشهربابلسرودردرون دانشگاه،منجربه استقلال شهرودانشگاه آن  شد.ولی عده زیادی ازکارکنان دانشگاه زیانهاولطمات مخالفتهای خودوپایداریهای آن راتحمل کردند.     

       

     

 

 

 

     

 

برگه آخر»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *