ازپان ترکیسم تامیهندوستی
سه نفری که درعکس دیده می شوندازاعضای فرقه دموکرات آذربایجان هستندکه درتاریخ ۳/۸/۱۳۲۵این عکس رابیادگارگرفته اند.درآن زمان گمان نمی کردندچندماه دیگررفیق استالین به ناگاه نیروهای خودراازخاک آذربایجان بیرون بردوپشت آنهاراخالی کندوباپیشروی ارتش ایران فرقه هم متلاشی شود.آنگاه بایدبه کشوردیگری پناهنده شوندورفیق پیشه وری نخست وزیرفرقه نیزکه«اعتراض زیادی »و”فضولی”می کردبافشاردستهایی که بادستوراستالین به گلویش واردمی شودخفه گردد.
نفرنخست ازسمت راست ابوالفضل سرابی شقاقی است که پس ازپیوستن به حزب توده وسپس فرقه دموکرات،درتبریزدوره دیدورئیس شهربانی شهرزادگاه خودسراب شد.حزب توده درآن زمان هنوزجهره خیانتکاروپنهان خودراکه چهره واقعی آن بودنشان نداده بودوتنهاپس ازبیست وهشتم مردادسال ۳۲بودکه چهره اصلی خودرابخوبی نشان دادودراین زمان تنهاحزب بزرگ ودارای سازمان وسراسری درایران بودکه درشهرستانهای کشورشعبه داشت واستالین نیزپس ازشکست آلمان نازی درردیف خدایان یونان باستان قرارگرفته ومدعی رهبری کارگران وزحمتکشان جهان بود!.درصورتی که میدانیم زندگی خصوصی وی مانندزندگی خصوصی میلیاردرهای آمریکایی بود،وازطرفی ملت ایران هم که بارسنگین استبدادرضاخانی رابردوش کشیده بود،دردفاع ازخوددربرابربیگانگان شکست خورده واسلام هم درآن هنگام چهره ای راکه پس ازپژوهشهای بازرگان ومطهری وبویژه شریعتی ازخودنشان داده بود نداشته است ونزدجوانان وروشنفکران که خواستارتغییروضع کشورخودبودند،چهره ای عقب مانده ورنجورداشت.وضع کشورهای دیگر اسلامی هم بهترازوضع ایران نبوده وگرفتاراستبدادوفقروعقب ماندگی بودند.بنابراین مسلک جدیدکمونیسم باوجوددین ستیزبودن جاذبه پیداکردوجوانان وروشنفکران ایرانی راه نجات مردم کشورخودرادرعضویت وفعالیت درحزب وابسته به آن می دیدند.
ابوالفضل سرابی پس ازشکست دموکرات هاازنیروهای دولتی ونزدیک شدن آنهابه سراب،تعدادزیادی ازخودروهای آن شهررامصادره ودموکرات هاراسوارآن هاکردوباخودبه آن سوی مرزدرخاک شوروی برد.مدتی هم رئیس اردوگاه پناهندگان ایرانی درشهرتاووس بود.سپس درشهرگنجه اقامت گزید.این دوره اززندگی وی(پیش ازشکست رسوایی آمیزدموکرات هاازنیروهای فرستاده شده ازتهران)همزمان بارواج نظریه پان ترکیسم وارداتی ازشوروی وترکیه بوده است واوهم تحت تاثیراین نظریه قرارگرفته بود.درحالیکه خودازقبیله شقاقی بودکه دراصل کردبودندودرزمان سلجوقیان ازمرزکرمانشاه به آذربایجان کوچانده شدندوزبان کردی آنان جای خودرابه زبان ترکی داد.باداشتن تعصب درزبان ترکی به همسرمازندرانی خودمشغول ذمه کرده بودبه بچه های خویش زبان مازندرانی یادندهد!ابوالفضل که ازسه سالگی که مادرخودراازدست دادتاسیزده سالگی همواره بهمراه پدرانقلابی خویش(میرزاحسین سرابی)که مطب خودرابسته وبه انقلاب ودگرگونیهادل بسته بود،بوده است.تااینکه پس ازشکست نهضت جنگل پدررادرزندان رضاشاه ازدست دادوازاین جهت باسختیهای زندگی آشنابودوازآن پس ناشناس زندگی می کردواین نوع زندگی به اوامکان دادتامردی خودساخته شود.وی شجاعت وبرتری جویی راباهم داشت.دربهارسال ۱۳۷۰وبه دنبال موافقت دولت ایران قصدداشت به کشورخودبرگرددوبقیه عمرش رادرایران ونزدخانواده خوددرمازندران بگذراند.می گفت انسان درمهاجرت فلج می شود.به فرزندان خود که می گفتندچرابی تابی می کنی می گفت اگرشماهم به آن طرف مرزتعلق داشتیدویک سگ درآن سوی مرزعوعومیکردمی گفتیدبه به چه خوب می خواند.به حزب توده که سرنوشت خودوخانواده اش رابخاطرآن قمارزده بوددشنام می دادودعوت آن حزب رابرای شرکت دراجتماعات آن نمی پذیرفت.کسی که درجوانی تحت تاثیرتمایلات پان ترکیسم بود،دراواخرعمرتغییرعقیده دادوبه میهن پرستی رسید.ولی هیچگاه موفق به دیدن ” آن طرف مرز” نشد.نه آذربایجان وسراب زادگاه خودرادیدونه شهربابلسرراکه بخشی ازسالهای جوانی خودرادرآن شهرزندگی کرده ودرمیان مردم آنجادوستان زیادی داشت که ترک زبان نبودندولی ازروی میهن دوستی به پلیسی که فارسی رابالهجه ترکی صحبت می کردودرحفظ امنیت آنان بویژه درسالهای اشغال ایران ازخودکارآیی نشان داده بودحساب می کردند.دوهفته پس ازاینکه به اواطلاع داده شدمی تواندبه ایران برگردد،وی رادرگرمابه شهرگنجه،دروان گرمابه ،مرده یافتند.به این ترتیب مانندهزاران تن ازهم میهنان خودتاوان سنگینی رابرای اشتباه خودواعتمادبه یک ایدئولوژی وحزب وابسته به آن که بعدامتوجه شدندحافظ منافع بیگانه بوده است،پرداخت کرد.مردمی هم که به حزب توده اعتمادکرده بودند،وزیرپرچم آن جمع شدند،وامیدزیادی به آن داشتندتازندگی آنها راتغییردهدمتوجه شدنددربالای آن حزب افرادی خیانتکاربوده اندکه برای آنان وخانواده هایشان تنگدستی وبدبختی بوجودآورده اند.وبرای ملت ایران شکست درنهضت ملی کردن نفت.خانواده اودرایران پس ازچهل وپنج سال دوری تنهاتوانستنددرمراسم چهلم وی درشهرگنجه شرکت نمایند.