اززمان دکترفاروقی نفوذاستادان چپ درمدرسه عالی آغازگردید.تعدادی ازاعضای هیئت علمی که اوآورددارای عقآیدوایده های مارکسیستی بودندیابعداًشدندودرزمان ریاست رؤسای بعدی تعدادشان زیادترشدودرسال۱۳۵۷که درمیان هیئت علمی اکثریت بدست آوردندبااستفاده ازاوضاع نابسامان سال نخست انقلاب وباپشتیبانی دانشجویان کمونیست ومجاهدخلق کنترل کلی مدرسه عالی علوم اقتصادی واجتماعی رادردست گرفتندودکترنوایی رافراری دادند.
چراگاه : دکترفاروقی زن نداشت واززن خودکه دختراحمدشاه قاجاربودوباوجودمخالفت سردارسپه باوی ازدواج کرده بود،جداشدوبه ایران برگشت وازنظرروابط جنسی دروضع زننده ای قرارداشت که درخورآبروی رییس یک نهادعلمی ودرشان یک مرددانشمندنبود.وهمینطورسوء استفاده های مالی وی که سبب شدتادکترعبدالحسین نوایی جانشین اوبه تعدادی ازاستادان رشته حسابداری مدرسه عالی دستوردهدبه حسابهای وی رسیدگی کنند.ولی درمیانه کاررسیدگی وزارت علوم به اووعده داددرصورت صرفنظرکردن ازادامه حسابرسی یک میلیون تومان به وی بدهد.دکترنوایی به هیئت علمی وکارکنان وعده داده بودحقوق آنان رابه مبلغ مناسبی افزایش دهد.ازاینروهیئت علمی ازاوخواستندازمحل ششصدهزارتومان بودجه موجوددرخزانه افزایش حقوق آنان رابپردازدوپس ازگرفتن پول وعده داده شده ازوزارت علوم،جای آن راپرکند.اواین کارراکردولی باعملی نشدن وعده وزارت علوم پول کمی درخزانه ماند.زیرا،کسانی که بافاروقی درسوءاستفاده های اوشرکت داشتندوبه زحمت وباوعده وزارت علوم توانسته بودندگریبان خودراازچنگ حسابرسان دکترنوایی رهاسازند،به آن وزارتخانه رفتندوپرداخت افزایش های حقوق هیئت علمی رانشانه داشتن بودجه معرفی کردندوازآن وزارت خواستندازپرداخت یک میلیون تومان وعده داده شده خودداری کند.که همان کارراکردوخزانه دکترنوایی خالی ماندوازعملی کردن افزایش حقوق کارکنان که حداقل ۵۰۰۰ ریال بودبازماندواین امرسبب دلسردی اووکارکنان شد.[۱۱]
دکترعبدالحسین نوایی درروزهای آخرشهریورماه ۱۳۵۶به ریاست مدرسه عالی رسیده بود.وی قبلاًدرحدودچندماه معاون دکترفاروقی بوده است وچون رئیسی که قراربودبجای فاروقی بیایدفرستاده نشد،بعداًرفت.[۱۰] نوایی شخصی دانشگاهی وباسوادوپژوهشگری ورزیده وچشم پاک ولی درمدیریت ناتوانی داشت.دردوره مدیریت یکساله وی که همزمان بازیادشدن آزادیهای سیاسی درایران بود،دانشجویان نسبتاًآزادتربودند.درآخرین ماه سال ۱۳۵۶ یک نمایشگاه کتاب توسط دانشجویان ترتیب داده شدکه یک هفته هم ادامه داشت وبسیاری ازکتابهاوآثارنویسندگان مذهبی وغیرمذهبی که دارای جهت ضدرژیم وآزادیخواهی بوددرآن نمایشگاه فروخته شد.ازجمله کتابهای دکترعلی شریعتی که ازآثاراواستقبال زیادی به عمل آمدوبه فراوانی به فروش رفت.به ویژه باتوجه به جّوضدرژیم که درآن زمان وجودداشت آثارشریعتی واندیشه های اومهمترین خوراک فکری مردم ودانشجویان مذهبی بود.
دکترنوایی درنیمسال اول سال تحصیلی ۵۸ – ۱۳۵۷ که آخرین ترم پیش ازپیروزی انقلاب بودبعلت فشاری که ازطرف استادان چپ به اوواردمیشدواوهم مردمبارزه وکشمکش نبوده است،تابماند،میدان راخالی کردوبدون تحویل دادن مدرسه عالی بابلسروباگریه رفت وتاچندماه مدرسه عالی بدون رئیس وسرپرست بودوالبته گروههای چپ ازاین وضع راضی بودندودانشکده بطورغیررسمی دراختیارآنان قرارداشت.ولی کارکنان کادراداری وکارگران آنان راقبول نداشته ودربرابرشان ایستاده بودند.اوازاشتباهی که درموردهیئت علمی قدرناشناس کرده بودناراحت بودوبه مستخدم بی سوادخودمی گفت:حسن!من باسوادنیستم توباسوادی. واین ازضعف های دکترنوایی درتمام عمرش بودکه درشناختن شخصیت افرادوهم بزرگان کشورناتوانی داشت.
آخرین رئیس پیش ازپیروزی انقلاب اسلامی دکترغلامعلی حبیبی بود.اومشغول رسیدگی به مشکلات دانشکده وآوردن استادان جدیدوتشکیل یک کادرآموزشی قوی بودکه بعلت مخالفت گروههای چپ نتوانست بماندوبکارخودادامه دهدووزیرعلوم دولت موقت برخلاف انتصابات خوددردانشگاههای دیگرایران،یک نفرکمونیست رابرای ریاست این دانشکده انتخاب کردوبه این ترتیب نادانسته آب به آسیاب گروههای چپ دانشکده ریخت.به این ترتیب کهپس ازپیروزی انقلاب اسلامی دکترعلی شریعتمداری که وزیرفرهنگ وآموزش عالی شده بود،دوبازرس[۱۳،۱۴] برای بررسی وضع دانشکده های بابلسر(مدرسه عالی علوم اقتصادی واجتماعی بابلسر
ودانشکده تکمیلی شمال) (که دانشکده اخیرتغییرنام یافته دانشگاه رضاشاه کبیروسپس دانشگاه شمال ایران بود)ونیزدانشسرای عالی تربیت دبیرفنی بابل که تابع دووزارتخانه (وزارت آموزش وپرورش ووزارت علوم)بودفرستاد.یکی ازآن دوبنام دکترهرمزدمیربابایی که مسئولیت اصلی بازرسی رابعهده داشت بعلت اینکه خودچپ بودوبااستادان ودانشجویان چپ اشتراک مسلک داشت باآنهاکنارآمدومسعودلشگری رابعنوان فردی موردقبول بیشتردانشجویان وهیئت علمی برای سرپرستی به وزیرآموزش عالی معرفی کرد.درصورتی که دررأی گیری که بابالابردن انگشت به عمل آمده بود،دوسوم دانشجویان درجلسه حاضرنبودندواصلاًازپیش بیش تردانشجویان،ازاین رأی گیری اطلاع نداشتندوبقیه هم بدون اطلاع قبلی ازقصدرأی گیری وبعنوان شرکت درجلسه گفت وشنودبابازرسان که برای دانشجویان ترتیب یافته بودشرکت کردند.دکترمیربابائی رأی گیری بابالابردن انگشت رابه عمل آوردودرمراجعه به وزارت علوم آن رانظرقطعی دانشجویان به دکترشریعتمداری معرفی کرد.وحال آنکه دریک رأی گیری علاوه برلزوم آگهی کردن ازپیش بایدکاندیدهامتعددباشدودراینجاتنهانامزدریاست دانشکده مسعودلشگری بود.درواقع دکترهرمزدمیربابایی ازاعتمادی که وزیرعلوم دولت موقت به اوکرده بود،برای پیشبردهدفهای ایدئولوژیکی خودسوءاستفاده کرد.
پس ازآنکه بازرس اعزامی نتیجۀ بازرسی خودرابه وزیرفرهنگ وآموزش عالی دادوافزودبیشتردانشجویان لشگری راقبول دارند،وزیرهم حکم سرپرستی موقت لشگری راامضاکرد.منتهادرحکم داده شده به اوتأکیدکردتاباتوجه به رسالت مؤسسه آموزش عالی درنهضت اسلامی ایران ازنظامهای فکری غیرعلمی پیروی نکند،سفارشی که لشگری درمدت مدیریت خودبه آن توجه نداشته است،این انتصاب اثربسیاربدی درسرنوشت وآینده این دانشکده گذاشت ونیزدانشکده رابه صورت یکی ازپایگاهای مهم گروههای چپ درایران درآورد.پیش ازاینکه دکترشریعتمداری بازرسان خودرابه مدرسه عالی بفرستد،نمایندگان کارکنان دریک دیداروگفتگوودادن اطلاعات شفاهی،دریک نامه چهارصفحه ای درموردگروههای چپ وفعالیتهای آنان درمدرسه عالی،به دادن حکم ریاست به فردی ازمیان آنان هشدارداده بودند.شریعتمداری آن نامه راهم به دست بازرس چپ خودداد تادرباره مطالب آن بررسی کند.
انتصاب لشگری به عنوان سرپرست موقت منجربه مخالفت کارکنان ودانشجویان مسلمان وتحصن واعتصاب کارکنان شد [۱۵] پس ازمدتی اعتصاب،دکترشریعتمداری طی نامه ای ازکارکنان خواست که به سرِکارهای خودبرگردندوبه آنهااطمینان داداجازه نخواهددادکسی برای حفظ افکارخودازمدرسه عالی استفاده نماید،وعده ای که به علت نبودنظارت کافی واوضاع سال نخست انقلاب عملی نبود.کارکنان هم که درآن وضع نیروی خودرابرای برکناری سرپرست چپ کافی نمیدیدندبه سرکارهای خودبرگشتند.ولی چون دانشکده مدام بسوی پایگاه شدن هرچه بیشتربرای مارکسیستهاپیش میرفت۱۶ همچنان به مبارزه ومخالفت خودبامسئولین مدرسه عالی وتاکوتاه شدن دست آنان ادامه دادند.[۱۷] دردوره سرپرستی مسعودلشگری استخدام استادان ازکانال گروههای آموزشی انجام میگرفت وسپس سرنوشت آنهادرشورای آموزشی وپژوهشی تعیین میشدکه هردودردست گروههای چپ ومتحدان آنهابود.
درجلسات مصاحبه،داوطلبان تدریس درطی چندساعت پرسش،روانکاوی می شدندوبه این ترتیب افراد«مطلوب»انتخاب و اشخاصی«نامطلوب»ردمیشدند.داوطلبان باسوادوپژوهشگرومعتقدبه انقلاب اسلامی درمصاحبه نمراتشان صفرویانمرات دیگرِردی بود.تمام استادان مصاحبه کننده هنگامیکه به چنین داوطلبانی درمصاحبه برمیخوردند،تکلیف خودرادربرابرآنهامیدانستند.تنهادریک موردوزمانی که رئیس گروه اقتصاداجتماعی وحقوق کاربامتحدان کمونیست خوداختلاف پیداکردچندداوطلب غیرکمونیست پذیرفته شدند.
مسعودلشگری درطی یک سال واندی سرپرستی خودنشان دادکه فردی است ناآگاه ازآموزش عالی وفاقدمدیریت وچون دردرون یک مجموعه چپ ریاست وفعالیت می کردآلت دست آنان بودودانشکده مدام به سوی اندیشه هاواعمال کمونیستی پیش میرفت.وجالب آنکه طرفداران سازمان مجاهدین خلق ایران هم درتوسعه یک فرهنگ کمونیستی دردانشکده شریک ومتحد کمونیستهابودندودراین کارازموضعگیری سیاسی کادرمرکزی سازمان خودپیروی می کردند.
انتصاب مسعودلشگری ایجادافت درسطح مدیریت هم بود.زیرارؤسای پیشین همه دارای مدارک دکتراودارای تالیف وازسن مناسبی هم برخورداربودند :
دکترعبدالرضاعدل طباطبایی دکترای دولتی ازفرانسه وچندجلدتالیف داشت.دکترعباس فاروقی دارای دودکترای حقوق وتاریخ وتالیفات ارزنده بود.دکترعبدالحسین نوایی دکترای ادبیات فارسی وتالیفات زیادداشت ودرتألیف وپژوهش ورزیده بود.دکترغلامعلی حبیبی آخرین رئیس دانشکده پیش ازانقلاب نیزدارای دکترای حقوق بود.ولی مسعودلشگری،پساکارشناسی داشت وکم سن وبی تجربه بود،تألیف هم نداشت.
یک نمونه ازوقایعی راکه نشان می دهدوی تاچه حدازمدیریت لازم واحترام حتادرمیان گروههای چپ پشتیبان خودبیبهره بوده است دراینجامیآوریم:
درسال ۵۸ دانشجویان کمونیست ومجاهدخلق راه اتاق بایگانی ودبیرخانه راباگذاشتن مأمورازخودبستندوتعدادزیادی ازپرونده های دبیرخانه راکه اسنادومدارک دولتی درآن هابوده است،باخودبردند.درحالی که درآن زمان سرپرست کمونیست موردحمایت آنان دررأس دانشکده قرارداشت ونماینده دولت هم حساب می شد،ازراه خشونت آمیزپرونده هاراتصرف کردندورعایت آبروواعتباررفیقی راکه درراس دانشکده قرارداشت نکردند.بنابراین برای وی ارزشی قایل نبودند.
دراینجاخوب است،مورددیگری راهم که ازاشتیاق گروههای چپ به دراختیارگرفتن اسنادومدارک ودزدیدن آنهاحکایت داردیادآوری کنیم:
روزی کارمندوسرپرست دبیرخانه دانشکده برای انجام کاری ازاتاق دبیرخانه بیرون رفت وهنگامی که برگشت دیدیکی ازدانشجویان چپ بسرعت دولاشدومشتی ازکاغذپاره های درون زباله دان رابرداشت ودرجیب خودریخت.
شوراها
پس ازپیروزی انقلاب اسلامی شوراهانقش بسیارمهمی درگردش کارهای دانشکده وحوادث آن داشته است.بطوری که میتوان گفت پس ازانقلاب وتابسته شدن دانشکده دراردیبهشت ماه ۱۳۵۹اتفاقاتیکه افتادوبیشترتصمیمات مهم وجریاناتی که بوجودآمد،تحت تأثیرفعالیت شوراهاقرارداشت.البته پیش ازپیروزی انقلاب هم تاحدی کارشورایی وجودداشت.ولی فعالیت آنهاباتوجه به فعالیت وتعدادوگسترش ونیروی شوراهای پس ازانقلاب اسلامی قابل سنجیدن نیست.
شورای هیئت علمی
تافروردین ماه ۱۳۵۸ این شورادرمدرسه عالی علوم اقتصادی واجتماعی تشکیل میشدوبه اموری که مربوط به مسایل دانشجویی و آموزشی (دررابطه بااستادوآموزش)بودرسیدگی میکرد.یک کمیته انظباتی هم درکنارآن قرارداشت که ازاستادان تشکیل میشدوکارآن هم مربوط به دانشجویان بودوچندباردانشجویان رابرای یک یاچندترم محروم ویاازدانشکده اخراج کردند.وهمین شرکت آنان درمجازات دانشجویان سبب ایجادمشکل برایشان پس ازانقلاب گردید.
درپاییزسال ۱۳۵۷ دوسوم اعضای این شورارااستادان چپ تشکیل میدادند.ازاین جهت وبعلت کم بودن تعداداستادان غیرما رکسیست که آنهاهم ازعلایق مذهبی خوبی برخوردارنبوده وبه فکرمنافع خودبودند،کنترل هیئت علمی وازآن طریق تااندازه ای مسؤل دانشکده ودانشجویان دردست آنان بود.ولی کارکنان که اعتقادات مذهبی برای آنان اهمیت بیشتری داشت ازدخالت ونفوذشان دراموردانشکده ناراضی بودند.پس ازتشکیل شورای آموزشی وپژوهشی این شوراهمچنان وجودداشت وسیاست کلی آموزشی را تعیین میکردوبه کارهای صنفی هم می پرداخت.
شورای آموزشی و پژوهشی
این شورادرفروردین ماه ۱۳۵۸ درمدرسه عالی ایجادشدوجلسات خودراباچهارنماینده دانشجویان وپنج نماینده اعضای هیئت علمی تشکیل می داد.این شورابودکه می بایستی داوطلبان عضویت درهیئت علمی راکه درسال اول انقلاب به صدهانفرمی رسیدندوبیشترآنان به تازگی ازخارج برگشته بودند،پس از عبور دادن ازغربال گروه های آموزشی تأییدیاردمی کرد.
درشورای آموزشی وپژوهشی بعدانمایندگانی مخالف جریان حاکم هم شرکت کردندولی چون اندک بودندبازآن شورادرانتخاب استادهدف خودراکه خودداری وجلوگیری ازجذب استادان مسلمان یامعتقدبه انقلاب اسلامی بوددنبال می کرد.
شورای دانشجویی
دانشجویان مدرسه عالی علوم اقتصادی واجتماعی پیش ازپیروزی انقلاب اسلامی شورای ویژه ای نداشتند،بلکه فعالیت های آنان نیمه پنهانی یاپنهانی بوده است.اماهنگام درگیری بادکترفاروقی ازتشکل ونقشه ازپیش برخورداربودند.دراین سالهامعتقدان به ایدئولوژی های گوناگون بطورمتحدعمل می کردندوهدف مشترک آنان هم مبارزه بارژیم شاهی بود.تنهادرسال ۱۳۵۱ انتخابات دانشجویی انجام گرفت ودانشجویان دارای نماینده شدندولی بعداًبعلت فشاروتهدیدموفق به رأی گیری دیگری نشدند.درسال ۱۳۵۴نیزدارای کتابخانه ای صنفی بودندکه ازآن استفاده می کردندوباآمدن دکترعباس فاروقی کتابهای آن به دستوروی جمع آوری وپیوست کتابهای کتابخانه دانشکده گردیدوکتابخانه دانشجویی بسته شد.
پس ازپیروزی انقلاب دریک رأی گیری چهارنفرنماینده انتخاب شدندکه چون رأی دهندگان کمترازنیمی ازدانشجویان راتشکیل می دادندوبه عللی دیگرمورداعتراض وانتقادقرارگرفتند.البته بیشترمخالفان این رأی گیری دانشجویان مسلمان بودند.این شوراتاتیرماه ۱۳۵۸بکارخودچه بصورت شورای دانشجویی وچه بصورت شرکت درشورای مدیریت ویادرشورای آموزشی وپژوهشی ادامه داد.تااینکه دراواخرتیرماه ۱۳۵۸شورای دومی باانتخابات دانشجویی جای آن راگرفت.
درود برشما لطفا چنانچه در ارتباط با سوابق فاروقی و دیگر اساتید و کارکتان یا دانشجویان مدارک مستندی در دسترس دارید منتشر فرمایید یا در صورت امکان به ادرس ایمیل k_nazarifar@yahoo.com ارسال فرمایید با تشکر پژمان
به نام خدا
آقای محمود پژمان
بادرود
نمیدانم زیر چه عنوانی می خواهید .اطلاعات مربوط به دکتر عباس فاروقی در اینتر نت هم وجود دارد.
ولی اسناد وی در دانشگاه بوسیله سازمان اسناد ملی برده شده است.
با سلام تا آنجا که بخاطر دارم آقای محمود پزمان بیش از ۲۸ سال است که بعلت جراحت شیمیایی ناشی از جنگ و فوت کرده حال چگونه است که امروز مقاله نویس شده جریان چیست؟ لطفا توضیح دهید من از دوستان قدیم ایشان و از دانشجویان مدرسه عالی علوم اقتصاد بابلسر هستم و امروز حسب اتفاق به این سایت مراجعه کردم و مطالبی در خصوص وضعیت دانشگاه و تاریخچه آن خواندم صرفنظر از صحت و سقم مطالب لطفا جواب خود را به ایمیل زیر ارسال فرمایید با تشکر
به نام خدا
آقای کوروش نظری فر
با سلام
نوشته اید به مرحوم محمودپژمان که ۲۸ سال پیش در جنگ به شهادت رسیده است ،چگونه می خواهید جواب دهید؟
راستش هنوز نیز نمی دانم مرگ ایشان قطعی است یا نه.آن جواب در صورتی قطعیت دارد که وی شهید شده باشد. در آن صورت باعث تاسف شدید من خواهد شد.نوشته شما نیزهمراه با سند نیست.
با سلام مجدد جناب آقای آریا زند اگر چنانچه جنابعالی حسب ادعای خود از دانشجویان مدرسه عالی علوم اقتصادی و اجتماعی بابلسربوده اید (که اکنون دردانشگاه مازندران ادغام شده) بایستی کاملا درگیری و ضرب و شتم دکتر فاروقی توسط دانشجویان که حسب اتفاق مرحوم آقای پژمان هم دستی درآن داشت را بخاطر داشته باشید لطفا بفرمایید که این واقعه در چه زمانی رخ داد و بغیرازمرحوم پژمان فقط نام یکنفردیگررا هم بخاطر بیاورید از شما می پذیرم اگرهم بخاطر ندارید میتوانید از برخی اساتید فعلی دانشگاه آزاد واحد تهران که درآن زمان از دانشجویان هم دوره من و مرحوم پژمان بودند سوال کنید خصوصا ازاساتید وقت آقایان نوروزی، شریعت پناهی و داستار که گرایشات شدید چپ داشتند سوال فرمایید جهت راهنمایی بیشتر چنانچه سوابق آقای دکتر دلقندی دردانشگاه آزاد واحد تهران را جویا شوید اطلاعات کافی بدست خواهید آورد… من شخصا با مرحوم پژمان هم درآن دانشکده وهم دوره فوق لیسانس دردانشگاه ملی (بهشتی فعلی) روابط دوستی و همکلاسی داشتم و درطول مدت تعطیلی دانشگاه و انقلاب فرهنگی روابط خود را علیرغم اختلاف سلیقه در موضوعات سیاسی اقتصادی تا زمان فوت ایشان به دوستی و روابط خانوادگی ادامه می دادم البته متاسفانه در چند ماه آخرعمرایشان گرفتار بیماری مزمن ناشی از آثار جنگ شیمیایی بود و هر لحظه خانواده در انتظار فاجعه بودند که متاسفانه رخ داد ختم کلام اینکه اینجانب با اطلاع کامل و شناختی که از ایشان داشتم اطمینان دارم که حدود ۳۰ سال پیش مرحوم شده مگر اینکه ادعای چنین نامی از طرف جنابعالی یا هر شخص دیگری صرفا یک تشابه اسمی باشد که بنده از آن بی اطلاعم با سپاس نظری فر
در باره آقای ییکه گفته اید چیزها ییدر نظر م هست ولی متاسفانه بیشتر مطالب نامه شما بیادم نمیآید. امیدو ارم مرا بخشید.
با سلام
من در همان ایام که دکتر عباس فاروق رءیس دانشکده بود
شنیدم که از تعطیل کردن دانشکده در نیمسال اول ۵۴ ۵۵ دولت هویدا از کارش ناراضی بوده و در شگفتم که چرا اورا بر نداشتند. مخصوصا اینکه ایشان داماد احمدشاه قاجار بود و پهلوی ها زیاد خوش نداشتند که وابستگان قاجار بر سر پست های کلیدی باشند.
به نام خدا اکنون کسی نیست که آنحکومت خیانکار رابیاد آورد و نفترت و توهین را نثار آن نکندخدا نکهدار.